از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت
زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است
و خدا همچنان لبخند میزد
خدايا، حکمت قدم هايي را که برايم بر مي داري بر من آشکار کن،
تا درهايي را که به سويم مي گشايي، ندانسته نبندم
و درهايي که به رويم مي بندي ، به اصرار نگشايم
الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارنده ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
غیر از تو مرا دلبر و دلدار نباشد / دل نیست هر آندل که ترا یار نباشد
شادم که غم هجر توگردیده نصیبم / بهتر ز غم هجر تو غمخوار نباشد . . .
ولادت امام مهدی(عج) بر شما مبارک
بیست نکته جالب و عجیب ولی واقعی در دنیا
۱٫ به طور میانگین مردم از عنکبوت بیشتر می ترسند تا از مرگ.
۲٫ حلزون می تواند سه سال بخوابد.
۳٫ اگر جمعیت چین در یک صف مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر سرعت تولید مثل هیچ وقت تمام نخواهد شد.
۴٫ خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال ۱۹۸۷ توانست ۴۰ هزار دلار صرفه جویی کند.
|
اصول زندگی
۱- اعتقاد :
اهالي روستايي تصميم گرفتند كه براي نزول باران دعاكنند.
روزي كه تمام اهالي براي دعادرمحل مقررجمع شدند ،
فقط يك پسربچه باچترآمده بود ، اين يعني اعتقاد
۲- اعتماد :
اعتمادراميتوان به احساس يك كودك يكساله تشبيه كرد،
وقتي كه شماان را به بالاپرتاب ميكنيد ، اوشادمانه
ميخندد........چراكه يقين دارد، شمااوراخواهيدگرفت ،
اين يعني اعتماد
۳- امید :
هرشب مابه رختخواب ميرويم بدون اطمينان ازاينكه
روزبعدزنده ازخواببيدارشويم . ولي شماهميشه براي
روزبعدخودبرنامه داريد ،
اين يعني اميد .
* دوستان چه خوب است كه بااعتقاد ، اعتماد واميد زندگي كنيم *
پرموترین دختر دنیا
این دختر بچه ۱۱ ساله که شهرت و محبوبیت بسیار زیادی میان همکلاسیهای خود دارد، در این باره خاطر نشان کرد: من از این که نامی در کتاب رکوردهای گینس دارم، بسیار خوشحالم!
بر اساس گزارش رسانههای رسمی تایلند، این دختر یکی از ۵۰ نفری است که از این مشکل رنج میبرد، این کودک در بخشی از صحبتهایش گفته بود که تعداد اندکی از مردم وی را مورد تمسخر قرار داده و لقب صورت «میمونی» را به او دادهاند.
این کودک همراه با خانواده خود در یک خانه تکاتاق خوابه در منطقه «پراناکوم» در حومه پایتخت زندگی میکند و یکی از سرگرمیهای مورد علاقهاش تماشای تلویزیون است.
بنا به نتیجه یک تحقیق علمی ، تجربی که همبستگی نزدیک بین طعم ها و شخصیت افراد را ثابت میکند ، اگر می خواهید بدانید بستنی مورد علاقه تان چه ویژگیهای شخصیتی شما را لو میدهد! اول بستنی مورد علاقه ی خود را انتخاب کنید و بعد بخوانید
بستنی کاکائویی
بستنی گردویی
بستنی پسته ای
بستنی وانیلی
بستنی قهوه
بستنی توت فرنگی
بستنی موزی
در یکي از دبيرستان ها هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ”شجاعت يعني چه؟”
محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ”شجاعت يعني اين”
و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود !
اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون …استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند .
فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟ دکتر علی شریعتی
ازسه نفر هرگز متنفر نباش:
فروردینی ها مهری ها اسفندی ها
چون بهترین هستند
سه نفر را هرگز نرنجون :
اردیبهشتی ها، تیری ها، دی ی ها
چـون صادق هستند
سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن :
شهریوری ها، آذری ها، آبانی ها
چـون به درد دلت گوش میدهند
سه نفر رو هرگز از دست نده :
مرداد ی ها، خردادی ها، بهمنی ها
چـون دوست واقعی هستند
ارزش يک خواهر را،از کسي بپرس که آن را ندارد.
To realize The value of a sister Ask someone Who doesn't have one.
ارزش ده سال را، از زوج هائي بپرس که تازه از هم جدا شده اند.
To realize The value of ten years: Ask a newly Divorced couple.
ارزش چهار سال را، از يک فارغ التحصيل دانشگاه بپرس.
To realize The value of four years: Ask a graduate.
ارزش يک سال را،از دانش آموزي بپرس که در امتحان نهائي مردود شده است.
To realize The value of one year: Ask a student who Has failed a final exam.
ارزش يک ماه را،از مادري بپرس که کودک نارس به دنيا آورده است.
To realize The value of one month: Ask a mother who has given birth to a premature baby.
ارزش يک هفته را، از ويراستار يک مجله هفتگي بپرس.
To realize The value of one week: Ask an editor of a weekly newspaper.
ارزش يک ساعت را،عاشقاني بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.
To realize The value of one hour: Ask the lovers who are waiting to meet.
ارزش يک دقيقه را،از کسي بپرس که به قطار، اتوبوس يا هواپيما نرسيده است.
To realize The value of one minute: Ask a person who has missed the train, bus or plane.
ارزش يک ثانيه را، از کسي بپرس که از حادثه اي جان سالم به در برده است.
To realize The value of one-second: Ask a person who has survived an accident.
ارزش يک ميلي ثانيه را، از کسي بپرس که در مسابقات المپيک، مدال نقره برده است.
To realize The value of one millisecond: Ask the person who has won a silver medal in the Olympics.
زمان براي هيچکس صبر نمي کند. قدر هر لحظه خود را بدانيد.قدر آن را بيشتر خواهيد دانست، اگر بتوانيد آن را با ديگران نيز تقسيم کنيد.
Time waits for no one. Treasure every moment you have. You will treasure it even more when you can share it with someone special
انشای یک بچه دبستانی در مورد ازدواج
نام : کمال
کلاس :دوم دبستان
موزو انشا : عزدواج!
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید
بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
سمت راست مغز نادان است!!! میدانید چرا؟
در حالی که بر روی صندلی نشسته اید پای راست خود را از زمین بالا ببرید
و در جهت عقربه های ساعت بصورت دایره ای بچرخانید
و همزمان با این عمل با انگشت راست خود عدد شش انگیسی را در هوا بنویسید .
بدون اینکه متوجه بشوید پای شما جهت حرکت خود را تغییر میدهد . امتحان کنید……
آثار ویرانگر انسان فقط در یک دقیقه
آيا مي دانيد انسان در عرض يک دقيقه چه بلايي سر زمين مي آورد؟ فقط تصور کنيد که بتوانيم سن زمين را که غير قابل تصور است، فشرده کنيم و هر 100 ميليون سال آن را يک سال در نظر بگيريم.
در اين صورت کره زمين مانند فردي 46 ساله خواهد بود!
برای مشاهده متن کامل به ادامه مطلب بروید
پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستان شد ،او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد .
او پدر پسر را ديد که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض ديدن دکتر، پدر داد زد: چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نمي دانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟ |
هيچ چيز در دنيا ارزش آن ندارد كه به خاطرش به ماتم بنشيني و و هيچ چيز در دنيا لياقت آن ندارد كه به خاطرش مستانه فرياد شادي سر كني. امام علی (ع)

ماهی کوچکی در اقیانوس به ماهی بزرگ دیگری گفت : ببخشید آقا ، شما از من بزرگ تر و با تجربه تر هستید و احتمالاً می توانید به من کمک کنید تا چیزی را که مدتها در همه جا در جست و جوی آن بوده ام و نیافته ام را پیدا کنم؛ ممکن است به من بگویید : اقیانوس کجاست ؟ !
ماهی بزرگ تر پاسخ داد : اقیانوس همین جاست که شما هم اکنون در آن شنا می کنید . ماهی کوچک پاسخ داد : نه ! این که من در آن شنا می کنم آب است نه اقیانوس . من به دنبال یافتن اقیانوس هستم نه آب و با سرخوردگی دور شد .
همه ما هم مانند آن ماهی کوچولوی غافل ، در نعمت و برکت نامتناهی غرق هستیم و مجبور نیستیم برای یافتن آن کوشش کنیم و به هر دری بزنیم؛ زیرا هر چقدر این ماهی کوچک شنا کند باز هم در اقیانوس خواهد بود و کم نخواهد آورد . خداوند نعمتهای زیادی را به همان اندازه که در اقیانوس برای ماهی فراهم کرده ، در اختیار ما قرار داده است . اما شاید باید تصمیم بگیرید که هر روز از زندگی خود را چگونه می خواهید بگذرانید . نعمت و برکت در همه جا و همه وقت در انتظار شما است . فقط کافی است آن را بخواهید و همین الان خود را به آن متصل کنید .

روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت " . مي ايد ، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست .فرشتگان چشم به لبهايش دوختند ، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :
" با من بگو از انچه سنگيني سينه توست ." گنجشك گفت " لانه كوچكي داشتم ، ارامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام . تو همان را هم از من گرفتي . اين توفان بي موقع چه بود ؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود ؟ و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين انداز شد . فرشتگان همه سر به زير انداختند.
خدا گفت " ماري در راه لانه ات بود . خواب بودي . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. انگاه تو از كمين مار پر گشودي . گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود.
خدا گفت " و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي.
اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد.

وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان
تلفن خرید ما بودیم . هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه
و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده.
قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر
وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم .
بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب
در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند .
اسم این موجود اطلاعات لطفآ بود ، و به همه سوالها پاسخ می داد.

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود :
خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد . دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید . این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم . یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام . اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم . هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن ...
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد . نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند . در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند . عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت ، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود : نامه ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند . مضمون نامه چنین بود :
خدای عزیزم ، چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم . من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند ... !!!

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم
عنوان گرانقیمتترین خودروی جهان به محصولی از فراری رسید.یک دستگاه خودروی فراری GTO 250 مدل ۱۹۶۲ که زمانی استرلینگ موس از آن در مسابقات اتومبیلرانی استفاده میکرد، در یک معامله خصوصی به مبلغ ۳۵ میلیون دلار به فروش رفت.این خودروی سبز رنگ یکی از ۳۹ خودروی GTO بود که توسط شرکت فراری بین سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۴ تولید شد.یک کلکسیونر آمریکایی به نام کرگ مککاو این خودروی فراری را به مبلغ ۳۵ میلیون دلار خریده است.
در گوشه و کنار شهرما انسانهایی هستند که مانند بهار تمام فصلهای زندگیشان پائیزی است،آنهایی که در چنگال اعتیاد حتی تاریخ تولدشان را نیز به یاد ندارند
به گزارش خبرگزاری مهر، اینجا خبری از بوی بهار نیست، خودروهای مدل بالا در این مکان وجود ندارد، پدری که برای دختر خود عروسک باربی بخرد تا دختر بینی خود را متناسب با آن عمل کند نیست، اینجا مادری نیست که دخترک خود را نوازش کند و در یک کلام اینجا خیلی از این دوست داشتنی ها نیست.
اینجا تاریک است، همان محلی است که بهار دختری که تاریخ تولد خود را فراموش کرده از آن گذر می کند تا شب را در مخروبه ای به صبح برساند.
بهار دختری است که به ظاهر حدود 20 تا 25 سال سن دارد اما خودش می گوید آخرین باری که از او سئوال شده متولد چه سالی هستی 17 ساله بوده است.
سرش را پایین می گیرد اما این پایین گرفتن سر از روی خجالت نیست زیرا اعتیاد به انواع مواد مخدر دیگر توانی برای نگه داشتن سر را هم به او نداده، زمانیکه به مخروبه و اتاقی که سراسر دوده سیگار، سرنگ، حباب لامپ، لوله خودکار و... وارد شدم این دختر با شتاب از پنجره فرار کرد اما چون توان دویدن هم نداشت توانستم خودم را به او برسانم تا شاید شنیدن حرفهای او باعث عبرتی برای دیگر جوانان شود.

صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.